-
روزهای سرد و سخت گزارش دهی
چهارشنبه 18 بهمن 1391 18:57
نمی دانم برای بار چندم است که دارم فرمت گزارش هفتگی را تغییر می دهم. ولی اینبار با همیشه انگار برایم فرق می کند. نمی دانم چرا. انگار قرار است که خودم بروم ارائه بدهمش. ولی اینطور نیست. از سر صبح درگیری داشتیم. دعوا داشتیم. بحث داشتیم ولی حالا ارامم. یاد گزارش دهی های سه ماه به آقای "ن" افتاده ام. یاد شب هایی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمن 1390 09:58
اینجا داره خاک می خوره.... اینجا داره خاک می خوره...
-
کار جدید
شنبه 28 آبان 1390 12:35
امروز کار جدید معلومممممممممممممممم میشه! ذوق دارم. خیلی زییییاد . خوشحالم. هورااااااا
-
این روزا رو دوست دارم
سهشنبه 17 آبان 1390 19:30
-
جای قبلی
شنبه 7 آبان 1390 00:49
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبان 1390 00:46
-
بمب
یکشنبه 1 آبان 1390 16:04
امروز از آن روزها بود که مغزم داشت می ترکید... مغزم داشت می ترکید... ترکید... بمبببببببببببببببب...........................................................................................................................................................................................................
-
خیلی دیر شده انگار...
شنبه 30 مهر 1390 13:21
-
بی مادری
شنبه 23 مهر 1390 17:38
آی آدمها که مادر دارید، آی آدمها که مثل من بی مادر نیستید، همه دنیا هم که جمع شود و مهربانی کند با تو، همه دنیا را هم که داشته باشی، ولی مادر نداشته باشی! گاهی شب ها به این امید می خوابی که شاید در خواب بینیش، گاهی در مسیر دانشگاه تا خانه صورتت خیس میشد و تو هی تند تند پاکش می کنی، باز خیس می شود. مادر نداری که سر به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهر 1390 20:11
جمعه رو دوست ندارم...هیچ روز هفته رو دوست ندارم...
-
انگار قرار نیست هیچ چیزی درست شه...
سهشنبه 19 مهر 1390 10:00
-
من فرو می ریزم ...
دوشنبه 18 مهر 1390 10:57
-
حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو دیوانه شو
پنجشنبه 14 مهر 1390 10:41
-
دیگه عاشقت نمی شم
شنبه 9 مهر 1390 09:37
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهر 1390 17:45
باهاش حرف می زنم... از اینکه بین زمین و آسمون بمونم روانی میشم... حرفاش رو می زنه...آروم تر میشم... ممنونم
-
گیجی مطلق
دوشنبه 4 مهر 1390 12:31
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهر 1390 15:40
خسته و کلافم... به زور می خندم. به زور حرف می زنم. به زور زنده ام... خسته و کلافه ام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریور 1390 11:03
-
دلم گرفته
چهارشنبه 23 شهریور 1390 10:27
«دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است. تمام راه را به یک چیز فکر می کردم و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد. خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود. چه درد های عجیبی! و اسب، یادت هست، سپید بود و مثل واژه پاکی، سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد. و بعد، غربت رنگین قریه های سر راه. و بعد، تونل ها. دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است. و هیچ چیز،...
-
به قیمت یک عمر آزادی
دوشنبه 21 شهریور 1390 10:12
فاطمه نوشته : بوسههایم را فروختم خاطراتم را شعرهایم را سوزاندم چمدانم را برداشتم و رفتم به قیمت یک عمر آزادی.
-
معجزه
یکشنبه 20 شهریور 1390 12:33
-
به مناسبت 10امین سالگرد وبلاگ نویسی فارسی
چهارشنبه 16 شهریور 1390 15:08
این روزا اینقدر درگیری ذهنیم زیاد شده! اینقدر خودم رو فراموش کردم! اینقدر اینقدر حرف توی دلم انبار شده که نمی تونم بنویسمشون. برای نوشتن گذشته باید آروم بود. اونقدر آروم که بتونم با یادآوری اونها دوباره غرق نشم توش. این روزا درگیر یه تصمیم. یه تصمیم سخت... باید محکم وایسم. مثل همون روزا... مثل روزای سخت سال 84 که تک و...
-
عذاب
یکشنبه 23 مرداد 1390 10:40
دارم فکر می کنم چرا باید گذشته رو یادآوری کنم و دوباره عذاب همه اون روزها رو بکشم. کاش یکی یه دلیلی داشت برام...
-
گذشته نه چندان دور من
یکشنبه 23 مرداد 1390 10:37
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مرداد 1390 15:18
داشتم قسمت ۵ رو می نوشتم که پرید لعنتی!!!!! دیگه حوصله ندارم امروز... شاید فردا. شاید وقتی مردم.
-
بغض این روزها
سهشنبه 4 مرداد 1390 10:37
این روزها که نیکا به دنیا آمده... این روزها که من خاله شدم خیلی کم میارمت مامان خیلی زیاد.... بغض بغض و بغض من و هانی همه روها رو پر می کنه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیر 1390 12:27
حوصله ندارم! همین!!!!! هر شب باز کابوس... باز انگار قرار همه چچی دوباره شروع بشه. همه چی... بار شبا بیداره... باز همه وقتش پای لب تاپ... باز منم و تنهایی... ولممممم کنید حوصله مردن هم ندارم حتی
-
شب های روشن
پنجشنبه 16 تیر 1390 10:38
دیشب یکی بهم کادو داد... دیشب خیلی ها بهم کادو دادن ولی یکی از همه متفاوت تر بود. یک کتاب نازک . یک کتاب کوچیک... شب های روشن داستایوفسکی... وقتی دیدمش جیغ کشیدم گفتم کیوان این بهترین هدیه بودی که این روزا می تونستم بگیرم... این بهترین جواب همه سئوال های همه این روزهای من بود... ممنونم کیوان مهرگان عزیز... شبه های...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیر 1390 10:22
دلم گرفته... هیچ راهی جز مرگ انگار پایان همه این روزها نیست... هیچ راهی انگار
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 تیر 1390 10:11
دلم گاهی بد برای خیلی چیزها تنگ می شود. دلم برای زندگی تنگ شده... دلم برای بودن تنگ شده... دلم برای مامانم تنگ شده... محتاجشم محتاج...