تازه از سفر بازگشتم.خسته ام و کوفته...بیش از همه از مرور خاطرات خسته و کوفته ام ... از لحظات سخت زندگی و از تنهایی و بی حوصلگی و من خسته ام از تکرار روزهای سال قبل... من در دلم مرده ام. سعی می کنم بگویم خوبم. همه در تب و تاب رفتنم هستند و من در تب و تاب خیس خوردن در خاطرات... دوستش دارم . حالا این روزها بیش از همیشه در آغوشش آرام می گیرم... کاش می شد خود بود خود خود خودم بود...