خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

تازه از سفر بازگشتم.خسته ام و کوفته...بیش از همه از مرور خاطرات خسته و کوفته ام ... از لحظات سخت زندگی و از تنهایی و بی حوصلگی و من خسته ام از تکرار روزهای سال قبل... من در دلم مرده ام. سعی می کنم بگویم خوبم. همه در تب و تاب رفتنم هستند و من در تب و تاب  خیس خوردن در خاطرات... دوستش دارم . حالا این روزها بیش از همیشه در آغوشش آرام می گیرم... کاش می شد خود بود خود خود خودم بود...

حال دلم خوش نیست. خیلی درد دارد. خیلی تنهاست... خیلی پر از مغز است... بی بهانه می خرم. بی بهانه شادم ولی در وجودم غم غریبی جا کرده است... خواب می بینم که میمیرم...