خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

ز.س

دلم برای خودم، برای نوشتنم ، برای بودنم ، برای هست شدنم تنگ شده...قرار بود علیرضا برام یه سایت طراحی کنه تا شاید دوباره خودم رو تو نوشتن در جای جدید پیدا کنم... نمی دونم شاید همین روزا دوباره آویزونش بشم که زودتر کار و تموم کنه... چرا این ماه کشدار مرداد تموم نمیشه ؟ چرا هر سال مرداد ماه برایم یک سال می گذره...

تنهام! خیلی تنها... نمی دونم به کدوم گناه دارم توی دادگاه ز.س محاکمه میشم. دلم تنگشه خیلی. دلم تنگ خودمه خیلی. کاش این روزها کسی بود که باهاش حرف می زدم. باهاش درد دل می کردم. دلم براش تنگ شده . برای خنده هاش و برای بودنش...


این روزا که نیست خیلی تنها شدم. نمی دونم چرا هر کس رو که دوست دارم ، ازم دور میشه...خیلی دور...این هاله سیاهیه که من دورم دارم...