خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

یاد فاجعه

و آنگاه خورشیدبرای هجدهمین بار در چهارمین ماه سال طلوع کرد

و نه سال گذشت از آن روزهای سرد و سخت . از آن روزها که حکومت وحشیانه تاخت و حرمت دانشگاه و دانشجو را به تاراج برد ...

و یکسال از روزی که ۶ یار دبستانی شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و حاضرین در دفتر ادوار تحکیم وحدت را به اسارت بردند و یکماه روز را و شب را و زندان را دوره کردند...

و امروز نهمین سال قتل عزت ابراهیم نژاد است . نه سال است که دفتر شعرش دیگر با قلمش آشنا نیست و ما چه تنها و غریبیم در این روزها...

و امروز برای نهمین بار احمد باطبی محکوم می شود به نه سال زندان و شکنجه و انفرادی. هرچند که این روزها ، روزهایی حدید را تحربه می کند . شاید که تنها نجات یافته  آن طوفان بلا باشد ...

و امروز نهمین سال است که حکم قتل اکبر محمدی امضا شد و سالها بعد از آن در زندانهای مخوف حکومت اجرا..

و انگار همه این سالها ، سال های وباست و تاریکی.همه این نه سال که نه به قدمت همه تاریخ این سرزمین گریسته ایم برای آزادی . همه این سالهای وبا و تاریکی در حسرت کورسوی امیدی از آزادی زندان رفتیم و شکنجه شدیم و محروم از تحصیل...

و حالا در آستانه دهمین سال فاجعه ننگین کوی دانشگاه، بازهم اوین دانشجو می پذیرد ، باز هم زنان به تبعید می روند و دانشجو از تحصیل محروم...

امروز در این شهر سیاه پوش می توان صدای فریاد ها و زنده باد ها و مرده باد ها را شنید...امروز این شهر سیاه خواهد پوشید، به عزای نه ساله اش و در غم یارانمان خواهد گریست...

و امروز هجدهمین روز تیر ماه است ...روز فاجعه...یادت هست ؟؟!؟!

 

پ.ن:داستان آن فرار بزرگ ، قصه سفری که آغازش تهران بود و سرانجامش امریکا...آرمین نوشته بود که بعد از دیدن احمد باطبی عزیز در برنامه صدای امریکا چه حسی داشت  من می نویسم که با برایش نوشتم : دیمدت...مراقب خودت باش و خوشحال شدم بیشتر از همیشه ...

پ.ن: این روزها یاد روزهای سال قبل در دلم جان گرفته ...

 امروز بوی فاجعه می داد...

و یکماه دلنگرانی برای دوستان در بند...

دادستان محترم زنجان سلام

من شما را مخاطب قرار می دهم چرا که دیگر هیچ تیر امیدی نمی توان بسوی وزیر علوم رها کرد که خود باعث همه  اتفاقات افتاده در دوره وزارتش، در دولت نهم است . شما را مخاطب قرار می دهم؛ چرا که شاید لحظه یی به کتاب آسمانی که به آن قسم خورده اید، که جز حق نگوید و حکم نکنید، ایمان بیاورید و به قسمتان پایبند شوید . چرا که شما قسم خوردید که به دور از هر گونه  نگاه حزبی و یا سیاسی و یا مذهبی حکم کنی و حق مظلوم  را از ظالم بستانید . شما قسم خوردید که طرف حق را بگیرید نه طرف جاه و مقام را آقای دادستان . شاید امروز که حکم بر حق دختری کنید که توسط معاون دانشگاه زنجان به او تعرض شد، فردا دیگر دادستان زنجان نباشید و به یک قاضی ساده تبدیل شوید و شاید بعد از پرونده سازی های فراوان ، راهی زندان شوید. ولی این را بدانید که حکم حق رانده یید و به دین و مرام پیشوایانتان،  حضرت محمد مصطفی (ص) و امام علی (ع) پایبند بوده یید . البته این امر شجاعتی خاص می خواهد که تا به امروز ما در هیچ یک از دولتمردان ندیدایم آن را . چرا که اگر در این دولت حق بگویی و حق بخواهی، از همه امکانات و حقوق مسلم زندگی محروم می شوی. ولی شاید هنوز افرادی باشند که پایبندی به اصول الهی و حقوق بشر برای آنها بسی مهمتر از جاه و مقام باشد .

آقای دادستان بر پشت میزها نشسته یید و فریاد زدید  که افشای گناه از خود گناه بدتر است .ساعتها به این جمله فکر کردم و نفهمیدم پس چرا شما و دوستانت هر لحظه و ساعت دست به افشای گناهان ناکرده ما می زنید !؟ مایی که گناهی مرتکب نشده ایم را با چند سر مقاله  در سایت های خبری فارس و ایسنا و بولتن خبری وزارت اطلاعات ( کیهان) به بدترین و ناشایست ترین گناهان متهم می کنید، آنوقت شیر زن و شیر مردانی که  فساد علنی و غیر قابل چشم پوشی معاون دانشجویی دانشگاه زنجان را نه افشا؛ که از آن جلو گیری می کنند، را متهم می کنید و آنها را گناهکاران و متهمان ردیف اول می خوانید؟! آخر این با کجای قانون عدل و عدالتی که خوانده اید  سازگار است آقای دادستان؟!

آقای دادستان بیایید  کمی با هم روراست باشیم و به دور از همه جنجالها با هم حرف بزنیم . فرض را بر این می گذاریم که این دانشجوی دختر دانشگاه زنجان می خواست به گونه یی دیگر عمل کند . آنوقت دو راه پیش رویش بود :

 یک :به پیشنهاد مددی پاسخ منفی می داد و سرسختانه می ایستاد و از هم دانشگاهی هایش کمک نمی خواست .پس به دلایل واهی با حکم چندین ترم محرومیت از تحصیل با احتساب در سنوات روبرو  و خواه نا خواه از دانشگاه اخراج و از تحصیل علم و حق مسلم تحصیلش محروم می شد . چون خواسته بود افشای گناه نکند . اگر این دختر، فرزند خود شما بود شما چه برخوردی با او می کردید؟ آیا از او نمی پرسیدید چرا و به کدامین گناه از  دانشگاه اخراج شده و از تحصیل محروم؟!؟ آنوقت این دختر دانشجو چه پاسخی باید به شمایی که پدرش بودید می داد؟ آیا شما باورش می کردید!؟ مطمئنا نه !

 و راه دوم : به مراجع قضایی مراجعه می کرد . شکایتی مبنی بر فساد اخلاقی معاون دانشگاه تنظیم می کرد و خواستار رسیدگی به رفتار های ناشایست این معاون دانشگاه می شد . در این مورد هم  اگر صدایش در میانه راه خاموش  و پرونده اش در میان پرونده های دادستانی زنجان گم نمی شد و پایش به اتاق قاضی می رسید ، آیا قاضی از او شاهد و دلیل نمی خواست !؟!؟ این دختر دانشجو چطور می توانست اثبات کند که توسط مددی، معاون دانشجویی دانشگاه تحت فشار است برای برقراری رابطه نامشروع ؟!  آیا قاضی به او نمی گفت که باید دو مرد عادل شهادت بدهند که این فرد از شما درخواستی منافی عفت دارد !؟ این دختر دانشجو چطور باید دو مرد عادل پیدا می کرد که اثبات کند، زمانی در دفتر کار معاونت دانشگاه تهدید شده به اخراج !؟!؟ اگر موضوع این شکایت نیز رسانه یی می شد هم، همین سایت ها  و جریده آیا نمی نوشتند که وا مصیبتا ! وا اسلاما ! می خواهند با آبروی نظام بازی کنند و این دسیسه است و مددی را رخت عافیت و پاکی نمی پوشاندند؟!؟. برایش داستان سیاوش را زنده می کردند و او را چون آن پاکنهاد، از آتش با لباسی سفید و پاک بیرون می آوردند و به این دختر دانشجو بدترین القاب را نسبت می دادند و با پرونده یی سنگین راهی سلول های انفرادیش می کردند و بعد هم با حکمی سنگین راهی زندانش ؟!؟

آقای دادستان محترم ! مگر نه اینست که این دختر دانشجو برای اثبات فساد اخلاقی معاون دانشجویی دانشگاه زنجان دو مرد عادل را به عنوان شاهد، همراه با فیلم این تعرض به پیشگاه شما آورده است !؟! کجای این شهادت از خود گناه بدتر است و مستوجب سرزنش و مجازات آقای دادستان؟!؟ به کدام دلیل   این دختر دانشجو باید بازداشت شود!؟ چون از خود و شرافتش در مقابل پلیدی ها محافظت کرده است؟ به کدامین گناه مردانی که از این دانشجوی دختر دفاع کردند باید عامل بیگانه خوانده شودند و متهم به دسیسه ؟

آقای دادستان فقط کمی اینبار منصفانه تر به این ماجرا و ماجراهای مشابه آن نگاه کنید . فقط کمی آن عینک سیاهی که به چشمانتان زده اند تا همه چیز را کدر و سیاه ببینید و حقیقت را انکار کنید، برای لحظه یی از چشمانتان بردارید . مطمئن باشید پاداش حکم حق دادن خیلی بیشتر از جاه و مقام برایتان می ماند. این دولت مثل همه دولت های قبلی رفتنی است و تنها چیزی که باقی می ماند نام نیک است در میان مردم  و دانشجویان . پس کمی شجاع تر باشید فقط برای یکبار!