خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

عذاب

دارم فکر می کنم چرا باید گذشته رو یادآوری کنم و دوباره عذاب همه اون روزها رو بکشم. کاش یکی یه دلیلی داشت برام...

گذشته نه چندان دور من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داشتم قسمت ۵ رو می نوشتم که پرید لعنتی!!!!! دیگه حوصله ندارم امروز... شاید فردا. شاید وقتی مردم.

بغض این روزها

این روزها که نیکا به دنیا آمده... این روزها که من خاله شدم خیلی کم میارمت مامان خیلی زیاد.... بغض بغض و بغض من و هانی همه روها رو پر می کنه...