خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

سال 90! یاد کودکی وقتی به سال 90 فکر می کردم در دلم جان می گیرد. آن روزها کلی برای سال 90 در ذهنم و روحم آرزوها داشتم. و حالا لابد باید برای سال 1400 کلی آرزو و امید داشته باشم. این روزها نه خوبم نه بد. نه زندم نه مرده. هستم فقط همین! هستم و نفس می کشم. روزهای میگذره و من منتظرم! منتظر یک معجزه... بی خبری بد دردی است. انگار که حالش خوب نیست که نیست... کاش خبری می شد همین روزها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد