خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

کمک

 کله سحر زنگ زد و میس کال انداخت... یکی دو ساعت بعد دوباره تماس گرفت !‌ حرفهایی زد که اشکم را در آورد. خیلی زیاد... گوشی و قطع کردم... حالم خوش نیست. تازده داشت حالم بهتر می شد ولی نشد که بشه! خدایا کمکم کن !‌خیلی کمکم کن... من خیلی بی تابم ... من خیلی محتاجم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد