خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

به همین سادگی

حالم خوش نیست . سرم درد می کنه .سه - چهار شبی شایدم چند سالی هست که درست نخوابیدم. بشدت احساس تنهایی و کوفتگی می کنم. پریشب ۴ بار یه مطلبی رو تایپ کردم که بزارم روی وبلاگ ولی هر ۴ بار پرید ! و بعدهم لب تاپم سوخت . شایدم نسوخته ولی دیگه کار نمی کنه ! به همین سادگی ... 

همه چیز خیلی خیلی ساده تر از اونی که فکر می کنی همیشه اتفاق می افته .... 

اینقدر احساس استیصال و تنهایی می کنم که از حرف زدن با خودم هم فرار می کنم . خونه ما هم این روزا خبرای خوشی داره مثل خونه زینب اینا ولی من خوشحال نیستم و هرروز بیشتر در وجود خودم فرو می رم...خیلی خستم از همه زندگی... 

چرا گاهی هیچ چیز اونجوری نمیشه که می خوای و برعکس می شه ؟!!؟ به همین سادگی!!! 

من باید عوض بشم  چون این خودم و دوست ندارم ! خود عصبانی خود بی انصاف خود بی توجه ! من باید عوض بشم و فقط ۲۴ ساعت وقت گذاشتم برای خودم تا امشب ساعت ۱۲!!!!! به همین سادگی ! 

مشکلات سالهای گذشته وحشتناک کم صبر و خشنم کرده .اعتماد برام سخته ! دلدادگی برام سخته ! بی انصاف شدم ! و به اطرافم وحشتناک کم توجه . یا بهتر بگم به خودم و خودش ! من باید عوض بشم ! به همین سادگی...