خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

ساختن از نو زندگی

دفتر عمر مرا٬

با وجود تو شکوهی دیگر٬

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من٬

زندگانی بخشی٬

یا بگیری از من٬

آنچه را می بخشی... 

 

 

بعضی روزها در زندگی انگار باید همه چیز رو پاک کرد تا از اول درست و بی غلط نوشتش...نوشته هایی که پر از غلطه باید پاره بشن و دور ریخته بشن تا بشه برای بار دیگه همه چیز رو از اول درست و صحیح نوشت...حالا این قصه منه که باید خیلی از رفتارها و کارهای قدیمم رو پاک کنم و خیلی چیزها رو از نو و جدید بنویسم... 

همه چیز رو پاک می کنم تا شاید اینبار درست تر از قبل بنویسم ...گاهی باید هرچیزی که ساختی و خراب کنی تا دوباره همه چیز رو از نو بسازی.... 

 

پ.ن: می خواهم از حالا برای همیشه  فقط خودم باشم و علی و زندگیم ... باید خودم را در کنار همسرم ( کسی که بیش از جانم دوستش می دارم) بازیابم نه در هیچ جای دیگر...