خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

سکون

خوابم می آید ، اما  

باید به اندازه  گریه ی کوتاه هم که شده  

به تو بیندیشم ! 

شاید نگاه گرم تو 

در لابه لای این همه رویا  

یا در خیال این همه خمیازه کم شده باشد! 

چه کنم؟ زیبا جان! 

باید بیابمت ! 

به این گریه های گاه به گاه بالش و بستر، 

خو کرده ام دیگر ! 

 

بارون نم نم می بارید که از تاکسی پیاده شد ...زیر بارون دوید...اینقدر دوید که رسید ...به أخر خط رسیده بود ... 

 

 

پ.ن: برای مدتی نظر دهی رو بستم...