خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

سایه ها

 

بی دلیل و بی اراده ایستاده ام جلوی درب بزرگ دانشگاه. زل زده ام به تابلو بزرگ و بی قواره اش. دانشگاه صنعتی ... ، برای این تابلو بی قوار دهن کجی می کنم . این در و تابلو هم مثل همه آدمهای پشت این دیوار مغرورند و از خود راضی. انگار همه عالم باید به آنها سر تعظیم فرود بیاورند که آنها در این دانشگاه درس می خوانند. مهم نیست. به کنار نرده ها می روم تا روی سکو بنشینم و گذر دقایقی که می دانم بیش از نیم ساعت خواهند بود، را احساس نکنم...

سرم پایین است. آرام و آهسته آهنگی را زمزمه می کنم. یک نفر می آید.سایه اش بلند است و تیره. خنده ام می گیرد. و بازی سایه ها برای من آغاز می شود.

سایه آدمها را می شمارم. سعی می کنم از روی سایه ها حدس بزنم تا چند ثانیه دیگر چه آدمی از جلوی من بی تفاوت می گذرد.قدش، نوع پوشش و وسیله ای که دستش است. زن ها واضح ترند . بعضی سریع می گذرند و بعضی آهسته. سایه ها را دوست داردم...

با سایه ها حرف می زنم. سایه ها بی آزارند. دوستت می دارند. به راحتی در آغوشت می کشند و هیچ جای زندگی ات را وابسته خودشان نمی کنند...

و آدمی می آید که سایه ندارد...سایه اش را ندیدم و خودم سایه نداشتم...

پ.ن: این روزها عجیب اند و من بی حوصله برای نوشتن . انگار روزهایم با سکوتی خاص عجین شده است و من مطیع ام و سر به زیر...

 

نظرات 10 + ارسال نظر
مرد باران یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 19:48 http://rainct.blogsky.com

موفق باشی...

مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com

http://rainct.blogsky.com

[ بدون نام ] دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 23:43

;)

علی دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 23:43 http://neomosalman.blogfa.com

;)

یک ایرانی سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 04:03

شنیدن حرف حق ترس هم دارد!!!

حذف کردن هایتان نه فقط بچه گانه و ناشی از رشد نکردن است بلکه یعنی تف سر بالا به خودتان !

کاش ذره ای غرور و شخصیت و حرمت برای خودتان قایل بودید.

جوابیه به ...(ریحانه حقیقی) سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 10:16

خانم یا آقای ایرانی!!!! من اصلا کاری به دانشجو ها ندارم و نداشته ام و بارها خودم از اونها دفاع کردم و همه سوابق سیاسی اجتماعی ام با اینکه کمه همه در درفاع حق اونها بوده. اصلا مسئله من در این مطلب دانشجو ها نبودن. من از یک روز بعدازظهرم جلوی در دانشگاه نوشتم همین و بس و اصلا ربط حرف های شما رو به مطلب خودم نمی فهمم. برای من مهم بازی با سایه آدم ها بود نه هیچ چیز دیگه در ضمن خوشحالم که رشد نکردم و بچه ام ...

تحریم انتخابات سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 19:25 http://tahrimeentekhabat86.blogfa.com/

بیانیه 11 ماده ای زندانیان سیاسی اوین در تحریم انتخابات

همراه شو عزیز کین درد مشترک
هرگز جدا جدا درمان نمیشود
[گل]

یک ایرانی پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 09:53

خوشحالی که رشد عقلی نکردی و مثل بچه هایی!؟

من منظورم عقلت بود که در حد بچه هاست!

مریم پارسی شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 15:29 http://abhayesepid.persianblog.ir/

مایم همینطور ریحانه جون!

آلپای شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 23:05

سلام
زنده باد هر آنکه سایه اش بزرگ است؛
بزرگ و زیبا...

سکوت شبانه یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 19:53 http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

بی سایگی پاداش بی حوصلگی تحمیلی روزگار ماست .روزگار ما بازی بی پایان سایه های ماست
س ا ج د

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد