خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

اعتراف !

آن گاه ، خورشید سرد شد ، و برکت از زمین ها رفت، و سبزه ها به صحراها خشکیدند، و ماهیان به دریاها خشکیدند، و خاک مرگانش را، زان پس به خود نپذیرفت، شب درتمام  پنجرهای پریده رنگ، مانند یک تصور مشکوک، پیوسته در تراکم و طغیان بود، راه ها ادامه خود را، در تیرگی رها کردند، دیگر کسی به عشق نیندیشید، دیگر هیچ کس به فتح نیندیشید، و هیچ کس، دیگر به هیچ چیز نیندیشید.

 

 

حالا شاید نیمه های شب به سلول هایشان می خزی. با شلاق و چوب و تسمه . با دستان ناپاک و خونی. چند نفری می روید. شش نفر؟هفت نفری. می روید برای اعتراف. برای اعتراف اجباری نه؟ برای اعتراف دروغین .

نمی دانی که می روی به مصاف مردانگی و شرافت؟ می روی به مصاف غیرت و آزادگی؟ حالا روزهاست که مرد ترین مردان این سرزمین را به مهمانی سخت ترین ثانیه ها می بری ! مهمانشان می کنی به بدترین کلمات و ضربه ها ولی نه ذره یی از غیرتشان کاسته یی نه از آزادمنشیشان. شاید از ضربه هایت اخم بر ابرو بیاورند ولی باور کن که نه کلمه یی خواهی شنید نه مدرکی جعل خواهی کرد !؟!؟!؟

مگر می شود عبدالله مومنی را، این مرد حق را، با کلمات و ضربات، با ساعتها بازجویی کردن و تحت فشار گذاشتن به دروغ وادار کرد ؟!؟ مگر می شود این مرد راستین را به بهانه چند مقاله بر صحنه تلویزیون نشاند  و به او اتهام زد که بر خلاف منافع ایران عمل کرده است که همه آرزویش آزادی ایران بود و بس ؟!؟

 بهاره هدایت ، این شیرزن تنها مانده در میان دیوارهای سنگی زندان، خود پاکی است و صداقت. حالا هرچقدر می توانی در نامه های خصوصیش بگرد، تا می توانی به فیلم های دوربین های مدار بسته محل کارش زل بزن ولی مگر می توانی ذره یی از بی اخلاقی پیدا کنی که این دختر خود پاکی است و صداقت.

مرتضی اصلاحچی آنقدر کابوس شبهایت شده بود که فیلم سخنرانیش را در دانشگاه همیشه آزاد امیر کبیر همیشه همراه خودت در تلفت همه جا می بردی که یادت نرود که هنوز مردان در این سرزمین بیدارند تا شب را سرنگون کنند.حالا همه تلاشت را می کنی که از زبان مرتضی برایمان دروغ بگویی؟ نه . سخت در اشتباهی . مرتضی خود حقیقت است.

 فکر میکنی اگر حنیف یزدانی و علی نیکونسبتی و محمد هاشمی و علی وفقی و مرتضی بیات و بهرام فیاضی را در سلول های یک در یک نگهداری ، اگر احسان منصوری  زیر مشت و لگدهایتان بیهوش شود، اگر احمد قصابان را مجبور به خود زنی کنید می توانی حقیقت را پشت ابرها پنهان کنی و بار دیگر به خورشید دروغینت مشروعیت ببخشی؟ سخت در اشتباهی قاضی حق کش!

! سخت در اشتباهی بازجوی نامحترم !

سخت در اشتباهی ...حالا باز برو بر سر کارت . برو سراغ ستارهای بند 204 . محمد حسین مهرزاد را می گویم که با آرش خاندل و مهدی عربشاهی و جبیب حاج حیدری و مسعود حبیبی در یک بند ازشان مهمانوازی می کنی. ولی این را بدان که این سرزمین ستاره باران است ...

اگر می خواهی آسمان را از ستاره ها پاک کنی باید همه ما را از آسمان این سرزمین به زیر کشی. می توانی ؟!؟؟!؟!؟

 

پ.ن: رنجنامه مادران پلی تکنیک ...هیچ کلامی نمی توانم در برابرش بگویم ...

پ.ن: هر گونه اعترافی...نمی دانم اسم این روزها را چه باید گذاشت...اعترافات آیت الله کاظمینی هم تکان دهند است...چه بر سر این مرد آمد است که اینها را گفته؟

پ.ن:برادر نازنینم...این روزها هر کجا که هستیم یاد تو همراهمان است و سخت در انتظار آزادیت هستیم....

پ.ن: دوستانمان در اطلاع رسانی یاری کنیم...

پ.ن: روزهای سختی است باورم کن...سخت بود...همه چیز سخت بود حتی سخن گفتن...کاش روزی بتوانم در  چشمانت خیره شود و حرفهایم را بگویم دوست من...

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر

عزیز! نمی دانم آیا می شود زیر شکنجه دروغ نگفت؟!!! اما بی شک غیرممکن نیست. و نمی دانم اگر یکی از ما که بیرونیم و گویی بی گناه اگر به زندان برویم با همین قدرت از عقایدمان دفاع می کنیم؟!
ریحانه عزیز! بسیار زیبا و پراحساس و طبعا دردناک نوشتی.
بخش اول نوشته ات شبیه اذا الشمس کورت و اذال..... بود. باز بیایید و بگویید چه کسی می تواند یک آیه شبیه قرآن بیاورد! آی آخوندها!!! بیایید و بدانید که آنان که می بینند ایرانشان را مثال جهنم موهوم شما می بینند. بیایید و درد ما سوختگان را حس کنید

Travertine چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 13:06 http://www.dtcompany.com

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

حامد چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 13:11 http://bibahar.blogsky.com

دنبال چه چیزهایی هستی تو.

علی کلائی چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 15:38 http://navaney.blogspot.com

امروز زندان جایگاه مردان شده و بیرون زندان جایگاه نامردان . یادم هست استادی میگفت زندانها آینه معکوس جامعه اند . امروز زندان و سلولهای اوین و گوهر دشت جایگاه مردان شده و ساختمانهای رسمی دولتی و وزارت خانه ها و امنیت خانه های اهل ولایت حاج آقا ! جایگاه نامردان . باید این سیر شوم شکسته شود . اگر بخواهیم میشکند
یا حق

عبدالله جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 16:41

این همه حرف این همه نوشته این همه زندانی این همه بدبختی این همه گریه مادرا واسه چیه ؟؟؟؟؟؟ به چه امیدی؟! به چه بهایی؟!! به چه هدفی؟!
...
به امید آزادی که روزی نه اینکه بهمون بدن که به دستش میاریم
تو که با عاشقان در آشنایی تو که هم رزم و هم زنجیر مایی، ببین خون جوانان را به دیوار بزن شیپور صبح روشنایی ... هستیم و تا ابد خواهیم بود

حقیقت تلخ جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 22:27

دوستان و رفقا ، ریحانه گرامی ....
مقاومت در زیر شکنجه جلادهای باتجربه و اموزش دیده ، اسان نیست ، اما ممکن است ، من با تجربه و شناخت و مطالعه خاطرات زندانیان ، می توانم بگویم که :
۱ـ مقاومت با هیکل و بازو و زور رابطه مستقیم ندارد ، بسا ادم کوچک و ریزی که هرگز در مقابل شکنجه گر نمی شکند و ادم هیکل دار و قوی با یک کشیده از پای می افتد ...
۲ـ ایمان و باور و نپذیرفتن حقارت و دلیری است که مبارز را مقاوم وشکنجه گر را خوار و نا توان می کند
۳ـ با قاطعیت در مورد مقاومت انسان در مقابل شکنجه نمی شود اظهار نظر کرد حتا با شناخت کامل مبارز ( به نظر من ریحانه مقداری موضوع را صد در صد می گیرد که این نوع بینش احتمال دارد در صورت تحقق نیافتن ضربه بزرگی به هر دو طرف بزند )
۴ـ علی کلایی گرامی ( که میانه خوبی هم با کافری ما ندارد ) اوین ۵۰ سالست که محل به زنجیر کشیدن و شکنجه و تحقیر و اعدام فرزندان مبارز و مقاوم ایران زمین است ، تازگی ندارد ...
۵ ـ برای شکستن این مرکز شکنجه و اعدام ، سازماندهی و راهکار های جدی و عملی لازم است ، ایا اینجا مناسب هست ؟
۶ـ ارمین گرامی مهم ازاده و مقاوم بودن است در ازادی ، درتحت شرایط زندان و شکنجه و ... از هیچ کس نباید توقع داشت ، اما بهتر است که همه مقاوم باشند ، اگر کسی شکست مهم نیست ، به محض ازادی می تواند ، قد راست کرده و به نحوه دیگر جای دیگری مبارزه را شروع کند ، قابل جبران است ...

Hadi شنبه 6 مرداد 1386 ساعت 13:16

When a goverment spends the last days ,does these things
‌‌‌‌By the way,what do govermental reformists do these days

اشکان شنبه 6 مرداد 1386 ساعت 16:34 http://negahebihejab.blogfa.com

درود ریحانه عزیز

دردناک ، زجر آور ، نمیدونم باید به چی این متنت رو تشبیه کنم .

کاش عشق را مجال صحبت بود .

بدرود

زیلان یکشنبه 7 مرداد 1386 ساعت 00:24 http://dalahoo.co.sr

دوست عزیز سلام
با تشکر از وبلاگ خوبتون

خواهان تبادل لینک می باشیم .
در صورت تمایل با وبلاگ ما تماس بگیرید .

وبلاگ جوانان مبارز
www.dalahoo.co.sr

دوست دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 01:03

این از زیباترین متنهایی بود که ازت خونده بودم ولی کاش قلمت فقط احساسات را بیان نمی کرد. دست تو شایستگی یک قلم پژوهشگر رو داره ولی مثل همیشه واست سخته که از احساساتت فاصله بگیری. یه یاعلی بگو دختر!

به این وبلاگ سر بزنید و با لینک دادن به آن در کنار ما باشید.
بیانیه شماره ۱ کمیته تلاش برای رهایی امیر یعقوبعلی
مردم شریف ایران!

زمانی که، حوزه عمومی، به عرصه ترک تازی سپاهیانِ مدعی مهرورزی بدل شده است و زنان و مردان ایرانی در عرصه خصوصی قرنطینه می شوند. جرمِ امیر، حضور در عرصه عمومی است.

زمانی که، نیمی از انسانیت، به بهانه زن بودن، مسکوت می ماند. جرمِ امیر، سخن گفتن درباره زن است. جرمِ امیر، سخن گفتن از انسانیت است.

زمانی که، دولت – مردانِ تمامیت خواه، نه تنها بر صدای اعتراضِ زنان نهیب می زنند؛ بلکه تابِ تحمل سرپیچی مردانی آزادیخواه و برابری طلب را نیز ندارند. جرمِ امیر، خارج شدن از پادگان مردسالاری است. جرمِ امیر، آزادی خواهی و برابری طلبی است.

زمانی که، سیاهپوشانِ افتراء و زندان و خشونت و شکنجه، از دور ترین نورها می هراسند. جرمِ امیر، روشن کردن چراغی بر سیاهی است.

اینک ما در کنار امیر یعقوبعلی ایستاده ایم و هم صدا با او فریاد می زنیم: آزادی، برابری، انسانیت و روشنایی. ما درست به اندازه امیر مجرمیم.

امیر یعقوبعلی را آزاد کنید!

حسام سه‌شنبه 9 مرداد 1386 ساعت 11:29 http://dorj2.blogfa.ir

سلام. حال شما؟ مارو از احوال بچه ها بی خبر نذارید. سخت نگرانشون هستم. خدا کمکشون کنه! این کیهان نشینان نمی دونم کی باورشون میشه که این اعترافات فقط به درد خودشون می خوره.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد