خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خواهرم فقط کمی منصف باش!

چه کسی می خواهد، من و تو ما نشویم، خانه اش ویران باد

نگاهش کن، سرت را بالا بگیر و درست نگاهش کن. چشمهایت را باز کن رفیق. درست نگاه کن. برای یکبار هم که شده بدون تعصب نگاه کن. بدون آن عینک بدبینی که به چشمانت زده اند. بدون همه آن جوانه های بدبینی که در مغزت کشت داده اند. نگاهش کن. درست، با دقت، منصفانه. او هم قربانی است. مردی را می گویم که تو چارپایش فرض کردی و هوس ران. باور کن خواهر جان، باور کن که او هم قربانی است درست مثل من، درست مثل تو. مثل کبری و آسیه. شاید او بیشتر تحت فشارست تا من و تو. رفیق من، خواهر من چشمانت را باز کن. دقیق نگاه کن. عینک بدبینی ات را برای فقط دمی و درنگی از چشمانت بردار. خواهرم، مرد نیز انسان است و حق زندگی دارد درست مثل من، مثل تو.چرا و به کدام دلیل به شکافی که بینتان ایجاد کرده است این حکومت انسان ستیز دامن می زنی؟ چرا آنها را به مقصد شومشان نزدیک تر می کنی...می دانم که مصدق را خوانده یی...یادت نیست...یکبار دیگر با صدای بلند فریادش بزن : چه کسی می خواهد، من و تو ما نشویم، خانه اش ویران باد.فریادش بزن خواهر جان...فریاد بزن که ما حقوق برابر می خواهیم نه حقوق بیتشر...ما احترام می خواهیم نه بی حرمتی...باور کن بی حرمتی، بی حرمتی می آورد. باید بود ولی درست. باید جنگید با مخالف نه با رفیق...

خوب نگاهش کردی؟ این مرد نجیب ایرانی را. بجای متهم کردن او، حکومت را متهم کن که او را چنین در نظر من و تو تخریب کرده است. ما مردان نجیبی داریم باور کن. فقط کافی است کمی با مردان دیگر مقایسه اش کنی. باور کن همین مردان که تو چارپا خواندیش بارها و بارها در کنارت مشت هوا کرده اند و مبارزه کرده اند برای حقوق برابر تو، برای حقوق برابر من. بدبینی بیش از حد تو جای تعجب دارد. چرا بغضت از حکومت را از چشم مردانی می بینی که کنارت بودند. چرا چرندیات مرد هوس رانی را به پای همه مردهای سرزمینم می نویسی خواهرم؟ من زنم و او مرد. مگر همه زن ها خوبند که همه مردها فرشته باشند. اشتباه نکن خواهرم دشمن کس دیگری است نه برادرم که دوشا دوشا ما مبارزه می کند. نه پدرانمان که مثل کوهی پشتمان را خالی نمی کنند. نه نه دوست من، نه خواهر من، اشتباه نکن...بیا باور کن که دست در دست هم میهن خویش را آباد خواهیم کرد...باور کن خواهرکم...می دانم که ریشه اعتماد را در وجودت سوزانده اند ولی دوباره خودت قلمه بزن اعتماد را، خوشبینی را، و حقیقت را ببین...منصف باش همین !!!!!

 

پ.ن: نوای موسیقی اش جانم را تازه می کند...این استاد بی نظیر...کاش درگیری ها دمی اجازه دهد که باز روی صندلی های کاخ نیاوران دمی جانم را تازه کنم...

پ.ن: می دانی رفیق شاید مطلب "من زنم با همه زنانگیم" بیش از همه روی خودم تاثیر گذاشت...بارها خواندش یادم آورد که من زنم و باید زن باشم با همه زنانگیم. روزهایم تغییر کرده است رفیق...حالا می خواهم خودم باشم ...خود خودم...نمی خوام ظاهرم را در پس خشونت و مردانگی جامعه ام پنهان کنم...حالا فهمیدی برای چه کمی تغییر کرده ام؟

پ.ن: هنوز بغض دارم...از آنهمه اهانتی که بخاطر ظاهرم به من شد. در خیابان پاسداران. زن با خشونت جلویم را گرفت. هلم داد به سمت ماشین. سرم فریاد زد ومن فقط لبخند زدم. سرم را کوبید به ماشین. مادرم را خواست . باید می رفتم وزرا برای هیچ. برای لبخندم. برای زن بودنم. مادرم را به باد ناسزا گرفت و من چقدر خجل شدم از این همه بی احترامی به او  و مادر چه شجاعانه فریاد زد که دوست دارد چنین بپوشد. چنین بیاندیشد. و بجای من از او تعهد گرفتند که برایم لباسی مطابق شرع بگیرد ولی کدام شرع؟ و مادر چقدر نگران بود از اینکه مرا اذیت کرده اند؟!؟!!؟ و چقدر این روزها باز مادر زمزمه می کند ریحانه خروج از ایران...ریحانه آینده ات...ریحانه ریحانه ریحانه...و من چقدر یاد روزهام در غربت سرد و تاریک نیوکسلم...یاد روزهای تنهاییم در مدرسه...یاد تنهاییم در اتوبوس...یاد گریه های نیمه شبم برای تو...و من چقدر دلم آن روزها برای همکلامی تنگ می شد. برای فارسی...برای تو...و مادر و بیشتر پدر این روزها نوای مهاجرت را از سر گرفته اند...شاید باید بروم...ولی روزی غربت را امیدی بود به امید تو ، به امید بودن با تو ولی حالا ؟ مقصد نزدیکیهای توست ولی دل فرسنگها دور است...و من حالا کنار آمده ام با شرایط این روزهایم...روزهای سختی بود عزیز ولی حالا کنار آمدم با اینکه نیستی و نخواهی بود...زندگی ام را از نو می سازم...ولی دل هنوز گاهی دلتنگ می شود...کجایی رفیق راه؟

پ.ن: کنکور دادم...بغض کردم...داد زدم...8 ساعت زجر آور...خاطرات درد آور و من کنکور دادم...درها بسته بود هو کردم این سازمان سنجش را...سر امتحان به دلیل افتادن مقنعه تهدید به اخراج شدم. کمر دردم باعث مسخره شدنم شد. و من داد زدم ولی اینبار در وجودم...نتیجه برایم مهم نیست...هیچ وقت نبود...

 

پ.ن: آرمین نازنین به استقبال 18 تیر رفته است...بهزداد عزیز باز قلمش شاهکارکرده است. مدیار عزیز این روزها خواندی شده ...

ریحانه حقیقی

 

نظرات 17 + ارسال نظر
صخره دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 20:11 http://www.sakhre.blogsky.com

سلام
خسته نباشید همه
این صفحه خیلی سنگینه
این رفقا نوشتن آدم و می بره تو جو سال های ۲۰ تا ۴۰
اینقدر جدی نباشید
خیلی خوبه که چرا نمرده
لینک کردم و انتظار تقابل ندارم
دعام کنید.

محمد دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 20:13 http://ww.vaghti-21sale-budim.blogsky.com

درود
اولین باره به وبلاگ شما اومدم.
خیلی خوب مینویسین.
خواستم بگم اگه مایلید تبادل لینک کنیم تا همبستگی ماها بتونه روز به روز بیشتر بشه و.....
پاینده ایرانی و ایران

محمد دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 20:14 http://ww.vaghti-21sale-budim.blogsky.com

درود
اولین باره به وبلاگ شما اومدم.
خیلی خوب مینویسین.
خواستم بگم اگه مایلید تبادل لینک کنیم تا همبستگی ماها بتونه روز به روز بیشتر بشه و.....
پاینده ایرانی و ایران

محمد دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 20:20 http://www.vaghti-21sale-budim.blogsky.com

درود
دوباره اومدم راجع به پست مربوط به دکتر شریعتی بگم که خیلی خوب نوشتی.نظر منم درست همینه.ولی حتما دکتر علی شریعتی خواستار اینهمه جور و ستم برای هموطنانش نبود.
پاینده ایرانی و ایران

مدیار دوشنبه 11 تیر 1386 ساعت 23:58

لینک‌هات رو بد دادی. باز نمی شن

سحر سه‌شنبه 12 تیر 1386 ساعت 00:03 http://shabkhoon.blogfa.com

صفحه وبلاگت قابل خوندن نیست. شاید فونت خاصی لازم داره که من ندارم. اگر اینطوره لطف کن اسم فونت رو بگو

بهزاد مهرانی سه‌شنبه 12 تیر 1386 ساعت 18:00 http://www.behzadmehrani.blogfa.com

سلام به دوست نازنین.در آستانه ۱۸ تیر یاد عزیز و دوست از دست رفته عزت ابراهیم نژاد را گرامی بداریم.پیشنهاد من این است که ۱۸ تیر امسال را سال عزت ابراهیم نژاد بنامیم.
ارادتمند
بهزاد

شاید بدنام شاید هم گمنام! چهارشنبه 13 تیر 1386 ساعت 10:07

شاید بدنام شاید هم گمنام چهارشنبه 13 تیر 1386 ساعت 10:11

سلام
متاسفانه انقدر تک بعدی نگاه می کنید که آدم دلش نمیاد باهاتون حرف بزنه
فقط می تونم بگم هنوز بهتون فشار مالی نیومده هنوز گشنگی نکشیدید و هنوز گشنه ها رو ندیدید
حاصل اخلاق برژوایی چنین است از پروتالیایی های بیچاره خبر ندارید و صیغه را نقد می کنید به جای اینکه احساس ناراحتی از کتک خوردنتون بکنید ببنید چه طور رفقایتان را به چوب می کشند و شما در گیر مانتوهایتان هستید متاسفام برایتان
عمیق تر بنگرید

شاید بدنام شاید هم گمنام چهارشنبه 13 تیر 1386 ساعت 10:12

جای شما در نیوکسلتان است نه در آریا سرزمین ما!

محمد ایرانی پنج‌شنبه 14 تیر 1386 ساعت 20:42 http://www.sedayekhamoshi.blogfa.com

با سلام:
با این مطلبتون خیلی حال کردم. طرح ارتقا امنیت اجتماعی بیشتر کاهش امنیت اجتماعی را سبب شده
ای کاش دوستان کمیته ی دانشجویی دفاع از پاسارگاد یک نفر از آن ها تو جلسه دادگاه سیوند بود
کم کم دارم به این نتیجه می رسم اصلن این کمیته دانشجویی دفاع از پاسارگاد بود یا دفاع از انتخاب شدن در انتخابات دانشگاه هاشون آمار ۵ نفر از ۷ نفر انتخاب شدن خیلی چیز ها رو همرا با سکوت دوستان نشون داد. نمی دانم لفظ نفوذی بودن درباره ی من به کار بردن رو برای این ها به کار ببرم نه نمیشه به کار برد میشه لفظ نا بلد تو این کار و مطرح کردن نام خود از این طریق
پاینده ایران

میرا پنج‌شنبه 14 تیر 1386 ساعت 23:31 http://1mira.blogfa.com

تیغ فلتر خانه به دوشمان کرده ... آدرس ام در دنیای مجازی تغییر کرده است لطفآ لینک آدرسم را به آدرس جدید تغییر بده ... سپاسگذارم.
http://1mira.blogfa.com

شسانشد جمعه 15 تیر 1386 ساعت 15:57 http://negahebihejab.blogfa.com

درود ریحانه عزیز

۱۸ تیر ما ۱۶ آذر ماست

بیائید در تایید پیشنهاد بهزاد مهرانی ۱۸ تیر ۸۶ را روز ابراهیم عزت نژاد بنامیم

ازاد جمعه 15 تیر 1386 ساعت 20:17 http://hzrinwe.blogfa.com

سلام .. فنت وبت چرا این جوری شده؟؟!!!!!!!!!!!!!!۱
مدتی ست...

ناما جعفری شنبه 16 تیر 1386 ساعت 08:23 http://www.koko61.blogfa.com

سلام ...به امیدساعت های بهتر.....
همیشه بایدبلند بلند خندید بلندبلندگریه کرد/تندتندقرص اعصاب خورد/لخت شد
دست هایت راتفنگ کرد/برای رهاشدن ازهرچه حرف اضافه
ناگهان
لخته های خونت به سمت پایین سرازیرمی شود
خودکشی یعنی گنجشک
و گنجشک ها بچه های هستندکچل که به چیزهای مشترک فکرمی کنند./به دیداری تازه می اندیشم

حقیقت تلخ شنبه 16 تیر 1386 ساعت 12:16

توصیه من این است که ۱۸ تیر را روز عزت ابراهیم نژاد ننامید ، چرا ؟
۱ـ در ۱۸ تیر دانشجویان زیادی شرکت کردن و از طیف های مختلف فکری ، که عزتها شاید در توهم مذهب علیه مذهب بودند ...
۲ـ شهید پروری شیعه تفکری اسلامی را دوباره جان دیگری نبخشید ...
۳ـ از ارثی بودن جنبش اجتماعی یکی هم این است که همیشه می خواهد ، شخصی را در راس یک جنبش ناهمگون قرار دهد ...و با این کار ، نامیدن ۱۸ تیر به نام یکنفر این جنبه ارثی قدرت ، تقویت می شود ...

امیرحسین شنبه 16 تیر 1386 ساعت 21:54 http://daftarema.blogfa.com/

خطاب به محمد ایرانی عزیز!
شما که درباره ی ما اعضای سابق کمیته ی دانشجویی نجات پاسارگاد افشاگری فرمودید خوب بود این را هم می فرمودید که ما در کدام انتخابات رای آوردیم و این توضیح را هم می دادید که خود شما چرا کمیته را دوباره فعال نمی کنید و این که حضور ما در دادگاه چه مشکلی را از شما حل می کرد و این که ما به کجا «نفوذ» کرده ایم که ما را نفوذی خطاب می کنید و خیلی مسائل دیگر.
پاینده ایران!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد