خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

درگیرم...با خودم...با تو...دنبال کتابهایم می گردم ندیدیشان...ترس..ترس...ترس...تنهایی...گذشته...آینده...و من چقدر گیجم...یک عاشقانه آرامم را ندیدی؟ کجا گذاشتیش؟ با خودت بردی؟ نه نه تو همه چیز را برایم به یادگار گذاشتی حتی قلب شکسته ام را...یادت هست شب قبل از کنکور...من می ترسیدم و تو ....مادر...مادر من...مادر تو...یادت است...من آرامش می خواهم...اینبار باید از وجود خودم فقط آرامش بگیرم...ولی من هنوز می ترسم...کتابهایم کو...چرا اینقدر گیجم؟
نظرات 3 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 5 تیر 1386 ساعت 22:09 http://iranprison.blogspot.com

وقتی آرماش را از درونت کسب کنی همیشه تا ابد به همه آرامش عطا خواهی کرد

علی کلائی چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 00:55 http://navaney.blogspot.com

ریحانه باید بشه همون ریحانه محکم و استوار . کسی که خودش تکیه گاه برای دیگران . کجایی دختر آریایی ؟ محکم باش دختر . آرام باش و فقط به موفقیتت فکر کن . من قسم میخورم تو میتونی
پایدار باشی دخترم
یا حق

زینب ساداتیان چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:55 http://www.hamishekhali.persianblog.com/

ریحانه نازنینم... میدونم که میتوونی. ایمان دارم بهت...
تمام آرزوی این روزهام موفقیت توست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد