خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

برای یاران در بندم ، دانشجویان امیر کبیر

ناصرالدین شاه در حال مستی بود که حکم را امضا کرد. حکم عزل و مرگ امیر کبیر را . امیر در کاشان بود وقتی جلادان سرمست از حکم مستی شاه روانه منزل امیر شدند. زن و دو دختر امیر در باغ بودند و کنیزکان سرشان را گرم می کردند که جلاد حکم را به امیر داد و امیر در خونش غلتید...

امیر کبیر در حمام فین کاشان بود که جلاد سرمست از حکم مستی و به جرم بی جرمی رگهایش را از هم جدا کرد و ناصرالدین شاه هنوز در حسرت شبی است که حکم را امضا کرد و بدست خودش وزیر لایقش را به جلاد سپرد...

و سالها گذشت . امیر کبیر در تاریخ جاودانه شد . امیر کبیر ، به نیکی ماند ولی ناصرالدین شاه به هوس بازی یاد شد. پادشاهی هوس باز که سر از تن جدا می کرد در مستی و منگی. ناصرالدین شاه منفور تاریخ شد و امیرکبیر جاودان شد...

* آن گاه / خورشید سرد شد / و برکت از زمین ها رفت / و سبزه ها به صحرا خشکیدند / و ماهیان به دریا ها خشکیدند / و خاک مردگانش را/ زان پس به خود نپذیرفت / شب در تمام پنجره های پریده رنگ / مانند یک تصور مشکوک / پیوسته در تراکم و طغیان بود/

و حالا ناصرالدین شاه ، در حال مستی حکم امیر کبیران را امضا می کند و رهسپارشان می کند به بند 209. جرمشان بی جرمی است ولی باز جلاد مست از حکمی جدید به سراغشان می رود. وقت و بی وقت. حالا رگهای تفکرشان را از بند بند وجدشان می زنند تا شاید جلوی رشد جوانه ها را بگیرند. حالا ناصرالدین شاه بر تخت تکیه زده و چشمهایش را باز کرده و اینبار نه در حال مستی که در هشیاری محض حکم می نویسد و حکم می راند...

ناصرالدین شاه ، حکم را امضا کرد و امیرکبیرانم را به جرم بی جرمی به فین که نه 209 بردند. حالا جلاد قهقه مستی سر می دهد و سرخوش از فتحی جدید آواز پیروزی می خواند...دریغ و صد دریغ که اینجا سرزمینی است که دزد را شاه می کنند و بی گناه را به اسارت می برند . دریغ و صد دریغ که باز دیوار های اوین نامهربان شده اند و چون صدفی، مروارید ها را در خود می بلعند.

ناصرالدین شاه هشیار است و بر سر مزار بنیانگذارش ، سرود فتح می خواند از در بند کردن امیر کبیر ولی آیا تاریخ نخوانده است این شاه؟

پ.ن: زین پس بجای واژه منحوص و کثیف دوست دختر و دوست پسر از واژه شریف و برکت زای صیغه یا ازدواج موقت استفاده کنیم. خاطراتتان را برای ما بفرستید. همسر یا شریک جنسی موقت خود را از ما بخواهید . ما احکام ازدواج موقت را برایتان شفاف و کامل تو ضیح می دهیم. ما همه چیز را در مورد ازدواج موقت ، این سنت حسنه  به شما می گوییم. اصلا فکر نکنید که ازدواج موقت نوعی زیر سئوال بردن حق زنان در زندگی زناشویی است یا ترویج فساد و فحشا علنی است. این حرفها را می زنند تا شما جوانان خدا جو و مومن را از حق مسلمتان محروم کنند...بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید .از زنان آن کسانى که شما از آنان براى مدتى معین تمتع مى‏برید واجب است اجرتشان را بدهید.  آیه ۲۴ سوره نساء. اصلا فکر نکنید که این نوع رابطه فقط تن فروشی است نه نه این کار باعث برکت زایی در زندگی شما می شود. این کار به شما اجر و احسان می دهد. بشتابید که غفلت مایه پشیمانی است...

حالم از این روزهای کثیف بهم می خورد. روزهایی که هر روز آقایان به یک جای مملکت گند می زنند. حالا بعد از انرژی هسته یی ، صیغه شده است حق مسلم جوانان این سرزمین...سرزمینی که می بالید در تاریخ به پاک دامنی جوانانش حالا می خواهد فاحشه گری را تروج کند...به زعم من صیغه هیچ فرقی با فاحشه گری ندارد...متاسفم از این روزهای کثیف...باید زنان به تعداد صیغه هایشان افتخار کنند وای کاش دیوار ها بر سرمان خراب می شد و این چنین خار و ذلیل نمی شدیم...افسو س و صد افسوس...کاش کر شده بودم حرفهای پورمحمدی را نمی شنیدم...

پ.ن: این روزها زیاد دانشگاه شهید بهشتی می روم. برای درس خواندن کنار دوست نازنینم. ولی هربار که می روم با دلی نا امید از آنجا بر می گردم. انگار بر دانشگاه گرد مرگ پا شیده اند...انگار نه انگار که دانشگاه است...

پ.ن: این روزها سنجابم خیلی اذیت می کند. دلم می گیرد وقتی می بینمش در قفس. کاش می شد آزادش کنم ولی چطور؟

پ.ن: کیانوش عزیز را بخوانید و بهزاد نازنین را ....

پ.ن: این روزها سخت درگیرم با خودم...چرا اینقدر بی انصافیم و کوته فکر...کاش می شد کمی بلند نظر تر بود...ولی عاشقانه شاگردانم دوست دارم...هرروز یک جور برایم جشن می گیرند که من را شاد ببینند...دلم سال تمام نشده برایشان تنگ شد....

*فروغ فرخزاد

ریحانه حقیقی

نظرات 9 + ارسال نظر
آرمین یکشنبه 13 خرداد 1386 ساعت 17:14 http://sunflowerinlove.blogfa.com

نمی دونم چرا حرفم نمیاد. احساس می کنم کاملا درکت می کنم و این رو به خودت هم گفتم اما حرفم نمیاد. چه کنم. همه دلگیریم

زینب ساداتیان یکشنبه 13 خرداد 1386 ساعت 18:28 http://www.hamishekhali.persianblog.com/

ای کاش کمی عمیق تر به زندگی می نگریستند آدمها! اونوقت کودن ها و کوته بین ها کمتر بودن!!!!!!!‌
شادیت جاویدان گلم

علی کلائی یکشنبه 13 خرداد 1386 ساعت 22:43 http://navaney.blogspot.com

چرا نگرانی ! باز اوین آبروی از دست رفته رو بدست آورده . اوین خانه آزاد مردان ایرانیه که در بند جباران مستبدن .
جلاد باز تیغ رو برای گردن کبوترها تیز کرده . خوش به حال کبوترها
یا حق

پروانه یکشنبه 13 خرداد 1386 ساعت 23:19 http://iranprison.blogspot.com

در من صدای فاجعه می آید.........

امیرحسین سه‌شنبه 15 خرداد 1386 ساعت 11:52 http://daftarema.blogfa.com/

اولن که چرا لینکهات در صفحه ی جداگانه باز نمی شن؟ پدرم در اومد تا بازشون کنم.
دومن این که من نمی فهمم شما چه پدر کشتگی با صیغه دارین؟ حالا یه آدم خیرخواه اومده مشکل جنسی جوون ها رو حل کنه شما گیر بی خودی بهش دادین! بذارین برادران کارشون رو بکنن بابا!

آرمین چهارشنبه 16 خرداد 1386 ساعت 10:51 http://sunflowerinlove.blogfa.com

اومدم یه لبخند دوباره بزنم. شکلک نیست. شما لبخند ببین

دانیال پنج‌شنبه 17 خرداد 1386 ساعت 18:28

چه زیبا نوشتی و چه تلخ که کسی نمی شنود
چه راحت می گیرند و چه سخت نگه می دارند
من هم دلم از این روز های کثیف گرفته
من هم خسته ام
حق مسلم مان را از ما دریغ می کنند
و بی ارزشی رو حق ما کردند

حقیقت تلخ شنبه 19 خرداد 1386 ساعت 01:10

میگویند ، شاه شهید حافظ بیضه های اسلام هم بوده است ، منقل و وافورش هم بدرستی جمهوری اسلامی معروف خاص و عام است ، وافور ناصرالدین شاه ساخت صنعتکاران مملکت اسلامی تک بود ...
مقدمه که تمام شد اصل مطلب ..
و می گویند تریاک با عرق و مستی میانه خوبی ندارد ، حالا چگونه این شاه شهید مست بود وجلادش هم مست تر از خود ، باید اسلام واقعی بیاید و چند میلیونی هم فدای بیرقش کند ، تا ما بفهمیم و یا حسرت بخوریم که بابا ان جمهوری گند اسلامی بهتربود ....!!!

وحیدالدین شنبه 19 خرداد 1386 ساعت 10:49 http://www.ghaffari.blogfa.com

بزرگترین سقوط ادبی عمرم رو در کامنت قبلیم مرتکب شدم. همینجا از همه ی ادیبان تاریخ عذر می خوام! و از هادی عزیز به خاطر گوشزدش تشکر..
«حضیض» رو نوشته بودم «هزیز»!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد