خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

گاهی برای اینکه زندگی کرد، باید مرد بود. آنقدر مرد که در کشمکش همه روزها ایستاد و جا نزد و نرفت... حالا این روزها تمرین مرد بودن می کنم. تمرین می کنم که مرد باشم و در همه روزهای زندگی بایستم....


دلم برای خودم تنگ شده است/ برایم کمی آفتاب بیاورید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد