همیشه روزهای آخر ماه که می شود دلم هوای سفر به سرش می زند و حالا روزهای آخر سال، دلم هوای سکوت دارد و تنهایی و شعر ماندن. در تاریکی نیمه های شب دستم را به نرده ها می گیرم و می خزم در پله ها. این سکوت ، این تنهایی و این من ! پله ها را می دوم تا در تاریکی نیمه شب زیاد در این سرمای جانسوز روزهای آخر سال پشت در نمانی و در به رویت می گشایم.دست به روشنایی می بری و من گریزانم از نو و چراغ.
همیشه خیابان های تجریش و دربند را برای روزهای اول ماه دوست دارم و حالا روزهای آخر سال! چه ولوله یی بپا شده در این شهر . تو ایستاده ایی و نگاهم می کنی. بیا بیا دیگر. اشاره می کنی و من این پا را می گذارم جلو و پای دیگر را عقب می کشم.حال کسی را دارم که می ترسد از حول حالنا...
دم عیدی دنبال واژه می گردم در تنگ بلور ماهی قرمز ها.سیب های سرخ و قرمز را مادر چیده و سبزه سبز عید کنار آیینه و من واژه ها را گم کرده ام و این برایم عذاب آور است. دلم قرآن می خواهد . و حول حالنا ...
در گریز از خودم می کوشم .از خودم بیزارم. از خود خود وجودیم. از حول حالنا می ترسم . از تنهایی و تاریکی وجودم ، از حسرت روزها را خوردن ...انگار لذت می برم از در تاریکی نشستن...
می گویی تکرار خوب نیست و من می گویم این غم در وجودم جاری است.و می گویی عجب دعای جالبی است این حول حالنا...
عید انگار غم عجیبی دارد برای من گریزان از تازگی . ولی انگار اینبار دریا...انگار امسال می خواهم نوشوم...در خودم سوختم و از نو زاده شوم...
حول حالنا الا احسن الحال
پ.ن: رای ندادم و نخواهم داد و خوشحالم !
پ.ن: می روم سفر...سفر برایم آغازی نو است برای بودن...برای بودنی باز از نو!
پ.ن:سال نو مبارک. به امید سالی سرشار از صلح و دوستی!
پ.ن:واژه ها کم می آیند برای گفتن ! بودنت را جشن گیرم و آسمان ها را آذین می بندم ...بهترین ها برایت نازنین همسفر...
;)
ز کوی یار می آ ید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی . نوروز مبارک
سلام. حالت خوبه؟ سال نوی تو هم مبارک. ببخشید نیومد تو وبت تبریک بگم. آدرست رو نداشتم. امید وارم منم تو سال جدید هم دیگرو ببینیم. برات سال خوبی رو آرزو می کنم.
موفق باشی
درود...
چند وقتی می شود که می خوانمت...
مشترکاتمان زیاد شد!گفتم امروز برایت بنویسم!
پست ؛سایه ها؛ را دوست داشتم خیلی زیاد!انگار یک تجربه ی مشترک است!
:)من هم رای ندادم و خوشحالم!:))
و دم عیدی دنبال واژه هم می گردم!
:)سال نو هم پیشاپیش مبارک.
سلام دوست خوبم////////////به وبلاگم دعوتت می کنم////////////////
خواهر خوب و مهربانم
بهار یعنی هنوز جایی هست برای دوباره سبز شدن
شاد باشی
نوروز مبارک ...
« تقدیم به مادران خاوران ........... »
عبوس زهد ، کجایی ست ، از کجا امد ؟
قرار خنده و شادی و شور بهار
همیشه ، عبوس زاهد را ، به زهد و یا به ریایش
چرا ، چگونه ، ماندگار کند ؟
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند « حافظ »
چو دیو بود فرشته ، زمان لازم داشت
بگسترد سایه ، سیاه و خون اشام
چنانچه کس نتواند ، تب بهاری امید را چاره کند
چه کرده ای مادر ، این درفش پاره پوره ز چیست ؟
مرا فرزندی بود ، امیدوار به شراکتی بودن
به فکرت دانش ، امید و ارامش ، روشنی و بهار
سیاهی عبوس زاهد او را بربود
به هر دری رفتم ، اوین ، قصر ، قزل حصار ، گوهر دشت
بهار و تابستان ، خزان و زمستان
نه ، نمی دانم و نمی شناسم خواهر
صدای خرسانه کفتار سالاران عبوس و بی احساس
به گوش من غرید ..
نا گاه اخر ان تابستان مخوف !!
عبوس زاهد ، پیر کفتار خون اشام
امید خون جوان و جنگ نعمت را
به قلب پیر و زهواریش ، نارسا می دید
چند تکه ، دامن و شال و پیراهن
ز فرزند دانشم بمن ، یادگاری داد
چه می توانستم کرد ، خرسانه بی احساس
گوشه تل خاکی نشانم داد ، که فرزندم ، انجاست
دامن و شال و پیراهن ، درفش در خانه نمودم
نه فراموشی هرگز ، هوار من بر پاست
با فرزندان شور و شعور ، ما چه کرده اید ؟
بهار می رسد از راه ، مادرم برخیز
عبوس زاهد به گور سرد و گنبد منفور
به منجلاب فرو رفت
درفش سرخ بهاری سبزه از خاکم
به در خانه متروک شرک مان اویز
ولایتش فقه است و فقه ولی است
قلم شکسته و روزی نامه را با شمشیر
دولب بریده و پاها، به شلاق باند پیچ و در زنجیر
خموش ، نغمه شادی و امید سر دادی
بهار می رسد از راه مادرم ، بر خیز
« حقیقت تلخ ۲۸ اسفند ماه سال ۸۶ بی در و هر جا »
سهمت از زندگی همیشه بهار باد.
نوروزت نو باد همراه با بهترین آرزوها و سالی رنگارنگ برایت
و آرزوی آزادی برای یاران دربند
انسان ذرگانی متولد 1/1
یکی دو روز پیش عید بود،نوروز...تولد منم بود
ماهی قرمزای نامردم هم که انگار نه انگار.بی خیال قل قل حبابهای دهنم رو نیگا میکردن و کف شدنشون روی آب و هیچچچ.
ماهیهای بی اصالت کله پوک اون پائین نمیفهمیدن یه قاشق طلائی توی کلکسیون کلاغ با اصالت موقر فهمیده باسواد چه مزه ای میده!.
دوست نادیده ام ریحانه گرامی سلام.این سال نویی حسب اتفاق خانه مجازی شما را دیدم.قلم شیوا و دغدغه های شفافی دارید .برایتان سالی سرشار از کامیابی آرزو میکنم.به امید آزادی یاران در بند
نکنه الان قهری سر رای دادن؟
سال خوشی داشته باشی
نمیدونم چرا اخر سال گذشته و شروع امسال غم عجیبی رو برام تداعی میکنه . نمیدونم . ولی تو شاد باش . موفق و پیروز
قربانت
یا حق
کسی که در راه آزادی ، بیم جان خود را داشته باشد لیاقت آزادی ندارد
هموطنان، ما جمعی از ایران دوستان واقع در ایران هستیم که بدون هیچ گونه وابستگی با کشورهای بیگانه، برآنیم با همت خود و یاری شما هموطنان گرامی بکوشیم و کشورمان ایران و مردمان آنرا از چنگال این دژخیمان نجات دهیم
در مورد پست جدیدم نظر بدید لطفا. برام مهمه. مرسی.
من آپم و منتظر حضور گرمتون
سلام هم دانشگاهی
با یک ماه تاخیر سال نو مبارک
دیگه قابل نمی دونی
یادی از ما نمیکنی
دور تا دور من از دشمن سیاهی می زند
دوستان ما کجا رفتند ؟ یاران را چه شد
هر کجا سوز زمستان است و تاراج خزان
روح تابستان و اسب نو بهاران را چه شد؟
آزادی آواز چاقوها شد
وجیب ِدزدها
وجانماز تبر ها
آزادی، جواهرات گذرگاه سیاست
وبازرگان دروغهای رنگین
میان شهرها
آزادی، لنگه بارهای قاچاق
های ؛ چه کسی نشان کامل آزادی را به من میدهد؟
این واژه ی بی آبرو
آزادی چراغی است که راه را دراز میکند...
( از مجموعه "این واژه ی بی آبرو")
اگه ممکنه به ما یه سر بزنید .
اکه امکان داشت مارو هم لینک کنید
هست شب، یک شب دم کرده وخاک
رنگ رخ باخته است
باد ، نوباوه ی ابر از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم دراستاده هوا
هم از این روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب!
هست شب، آری شب
(نیما یوشیج)