خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

خ ر ا ب آ ب ا د

این شعر را برای تو می گویم/در یک غروب تشنه تابستان/در نیمه های این ره شوم آغاز/در کهنه گور این غم بی پایان

من،شهروند امروز،روزنامه فروش

چهار راه پاسداران - دکه روزنامه فروشی:

ایستاده ام جلوی دکه روزنامه فروشی. تند و تند تیر روزنامه های روز را می خوانم. می روم سمت دکه . با چشمانم دنبالش می گردم.

-خانم چی می خوای؟

-شهروند. شهروند امروز

-نداریم خانم!

-ندارین؟ تموم شده یا نیاوردین؟

-تموم شده!

-آقا امروز تازه دوشنبه است. یعنی چی؟

- خوب خانم ده تا که بیشتر نمی یاریم. اونم تو دو روز اول تموم می شه. شما بیستمین نفری که تو این دو روز اومدی دنبال شهروند.

-خوب آقا بیشتر بیارین.

- خانم جا نداریم خوب. ببین تو اگه جا خالی اینجا پیدا کردی بگو من برات می یارم.

راست می گفت . روی دکه پر بود از مجله های خانواده سبز و قرمز و آبی و هزار و یک روش برای شوهر داری و دو هزار روش برای پخت ماکارانی و آخرین مدل موی آقای فوتبالیست و...

- آقا این مجله ها فروش داره؟ ( به مجله های روی پیشخون اشاره می کنم.)

- آره خانم. اصلا نمی مونه.

-شهروند چطور ؟ کلا مجله هایی که خط فکری دارند !

- نه خانم. تو هفته بیشتر از سی نفر سراغشون رو نمی گیره. خیلی کم میان برا اینجور مجله ها . خانم نمی خونند مردم.

قول داد هفته بعد برایم یک شهروند کنار بگذارد تا مثل این هفته مجبور نشوم همه دکه های اطراف را دنبال مجله یی متفاوت بگردم...

****

تقاطع ولیعصر - میدان ونک ، دکه روزنامه فروشی :

- آقا شهروند دارین ؟

- خانم اگه مونده باشه اونجا هست.

-کجا آقا نمی بینم.

- بزار الان می یام.

چند مجله ماشین را جابجا می کند. انگار زیر آنها باید باشد. بعد زیر مجلات خانواده را نگاه می کند. آخر سر می رود سروقت روزنامه های جند روز گذشته.

- نه نداریم خانم.

- ممنون آقا.

- خانم خانم خانمی که شهروند می خواستی

دور شده بودم که با صدایش برگشتم.

-بله آقا!

- بیا یکی این گوشه افتاده بود!

شهروند را می گیرم و پولش را می دهم.

تاسف می خورم برای خودم. برای تو. برای سرزمینم.

نظرات 16 + ارسال نظر
آیدا پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 12:33 http://pargas1.blogfa.com

ریحانه جان خیلی وقته که دیگه از این طور اتفاق ها شاخ در نمیارم ... باید پذیرفت که سطح فرهنگ و خواسته ی مردم ما این قدره .. شهروند که هیچ فقط یه نگاه به آمار انتشار مطبوعات و کتاب بیندازیم تکلیفمون با خیلی ازشعار ها هم روشن میشه .. واقعیت تلخیه اما هست و ما باید تو همین شرایط کار کنیم

در ضمن جای لینکت تو پرگاس خالی بود که پر شد..

شاد زی مهر افزون

بوسه پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 12:36 http://www.bose.blogsky.com

سلام
امید وارم حالت خوب باشه.
وبلاگ خیلی خوبی داری عزیزم
************************
از عاشقی، به رنگ تمنا خسته ام
از آسمان آبی دنیا خسته ام
امروز را به دست غریبه ها سپرده ام
از زل زدن به صورت فردا خسته ام
سرگشته تر ز خود به دنیا ندیده ام
از روی این جماعت شیدا خسته ام
شادی دگر ز عالم ما رخت بر بسته است
از سر زدن به عالم سودا خسته ام
***********************************
موفق و سر بلند باشی دوست قشنگتر از گلم

مهدی پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 12:43 http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام خسته نباشی
جالب بود
خوشحال میشم به من هم سر بزنی
راستی با تبادل لینک موافقی
فعلا

امیر پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 13:18 http://www.dindari.parsiblog.com

سلام
این موضوعی که بهش اشاره کردی یه حقیقت تلخه . البته ما هم تقصیر نداریم . مگه خوراک فکری ما چی بوده که ازمون یه همچین توقعی داشته باشیم .
موفق باشید

آرمان آریایی پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 19:19 http://fardaaye-roshan.persianblog.com

هر روز٬ روزی چند مرتبه می آیم اما باز هم اول نشدم!

آرمان آریایی پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 19:27 http://fardaaye-roshan.persianblog.com

اگر بخواهیم تاسف بخوریم که هر روز باید کارمان افسوس خوردن باشد عزیزم. شنیده ام وبلاگ زده اند و یکسری مطالبشان را آنجا پابلیش میکنند. اگر هفته ای شد که پیدا نکردی بالاخره مقداری از مطالب را میتوانی آنجا پیدا کنی...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا

هرمز ممیزی جمعه 2 شهریور 1386 ساعت 13:33 http://hmomayezi.persianblog.ir

سلام

بیا قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

علی جمعه 2 شهریور 1386 ساعت 22:04 http://doozakhesard.blogfa.com

خرم انروز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وزپی جانان بروم
گرچه دانم که به جایی نرود راه غریب من به بوی سر ان زلف پریشان بروم
متاسفام که حتی نمی تونم بگم خواهر خوبم درست می شه نگران نباش
چون می دونم هیچوقت درست نمی شه
راست گفتن هر که بالاتر نشست لاجرم استخوانش سخت تر خواهد شکست
این ملت با اون پیشینه تاریخی باید هم به ایم زوال برسند

محمد پای بست شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 02:26 http://www.paybast.parsiblog.com

سلام. تاسف خوردن را چه سود؟ خیلی خوشحال می شم اگه به وبلاگ منتخب پارسی بلاگ هم سری بزنید. ممنونم

محمد حسین مهرزاد شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 12:05 http://mhmehrzad.persianblog.ir

داشتم به این فکر می کردم که از کی داریم تاسف می خوریم.هرچی به گذشته می رفتم می فهمیدم که سابقه تاسف خوردن ما بیش از این حرف هاست.

فاطمه شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 15:30 http://ghaaasedak.blogfa.com

فاطمه شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 15:32 http://ghaaasedak.blogfa.com

تا کی ادامه بدهیم این تاسف خوردن را؟

مهرداد شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 19:46 http://shahidayeshahr.blogfa.com

علیکم السلام!!!!!!!!!!

اشکان شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 21:49 http://negahebihejab.blogfa.com/

درود ریحانه عزیز

درد و تنفر و خشم و بی هویتی و ... نمیدونم هر چی که تو فکرش رو بکنی تو این نوشته هات هست
چه کنیم ریحانه جان ؟
تو بگو ؟!

امیر شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 22:19 http://www.dindari.parsiblog.com

امروز نه آغاز و نه انجام زمان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

آرمان آریایی دوشنبه 5 شهریور 1386 ساعت 14:26 http://fardaaye-roshan.persianblog.ir

چه خوشگل شدی امشب؟!:ی..رنگ زیبایی رو انتخاب کردی برای بخش کامنت ها...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد