چهار راه پاسداران - دکه روزنامه فروشی:
ایستاده ام جلوی دکه روزنامه فروشی. تند و تند تیر روزنامه های روز را می خوانم. می روم سمت دکه . با چشمانم دنبالش می گردم.
-خانم چی می خوای؟
-شهروند. شهروند امروز
-نداریم خانم!
-ندارین؟ تموم شده یا نیاوردین؟
-تموم شده!
-آقا امروز تازه دوشنبه است. یعنی چی؟
- خوب خانم ده تا که بیشتر نمی یاریم. اونم تو دو روز اول تموم می شه. شما بیستمین نفری که تو این دو روز اومدی دنبال شهروند.
-خوب آقا بیشتر بیارین.
- خانم جا نداریم خوب. ببین تو اگه جا خالی اینجا پیدا کردی بگو من برات می یارم.
راست می گفت . روی دکه پر بود از مجله های خانواده سبز و قرمز و آبی و هزار و یک روش برای شوهر داری و دو هزار روش برای پخت ماکارانی و آخرین مدل موی آقای فوتبالیست و...
- آقا این مجله ها فروش داره؟ ( به مجله های روی پیشخون اشاره می کنم.)
- آره خانم. اصلا نمی مونه.
-شهروند چطور ؟ کلا مجله هایی که خط فکری دارند !
- نه خانم. تو هفته بیشتر از سی نفر سراغشون رو نمی گیره. خیلی کم میان برا اینجور مجله ها . خانم نمی خونند مردم.
قول داد هفته بعد برایم یک شهروند کنار بگذارد تا مثل این هفته مجبور نشوم همه دکه های اطراف را دنبال مجله یی متفاوت بگردم...
****
تقاطع ولیعصر - میدان ونک ، دکه روزنامه فروشی :
- آقا شهروند دارین ؟
- خانم اگه مونده باشه اونجا هست.
-کجا آقا نمی بینم.
- بزار الان می یام.
چند مجله ماشین را جابجا می کند. انگار زیر آنها باید باشد. بعد زیر مجلات خانواده را نگاه می کند. آخر سر می رود سروقت روزنامه های جند روز گذشته.
- نه نداریم خانم.
- ممنون آقا.
- خانم خانم خانمی که شهروند می خواستی
دور شده بودم که با صدایش برگشتم.
-بله آقا!
- بیا یکی این گوشه افتاده بود!
شهروند را می گیرم و پولش را می دهم.
تاسف می خورم برای خودم. برای تو. برای سرزمینم.
ریحانه جان خیلی وقته که دیگه از این طور اتفاق ها شاخ در نمیارم ... باید پذیرفت که سطح فرهنگ و خواسته ی مردم ما این قدره .. شهروند که هیچ فقط یه نگاه به آمار انتشار مطبوعات و کتاب بیندازیم تکلیفمون با خیلی ازشعار ها هم روشن میشه .. واقعیت تلخیه اما هست و ما باید تو همین شرایط کار کنیم
در ضمن جای لینکت تو پرگاس خالی بود که پر شد..
شاد زی مهر افزون
سلام
امید وارم حالت خوب باشه.
وبلاگ خیلی خوبی داری عزیزم
************************
از عاشقی، به رنگ تمنا خسته ام
از آسمان آبی دنیا خسته ام
امروز را به دست غریبه ها سپرده ام
از زل زدن به صورت فردا خسته ام
سرگشته تر ز خود به دنیا ندیده ام
از روی این جماعت شیدا خسته ام
شادی دگر ز عالم ما رخت بر بسته است
از سر زدن به عالم سودا خسته ام
***********************************
موفق و سر بلند باشی دوست قشنگتر از گلم
سلام خسته نباشی
جالب بود
خوشحال میشم به من هم سر بزنی
راستی با تبادل لینک موافقی
فعلا
سلام
این موضوعی که بهش اشاره کردی یه حقیقت تلخه . البته ما هم تقصیر نداریم . مگه خوراک فکری ما چی بوده که ازمون یه همچین توقعی داشته باشیم .
موفق باشید
هر روز٬ روزی چند مرتبه می آیم اما باز هم اول نشدم!
اگر بخواهیم تاسف بخوریم که هر روز باید کارمان افسوس خوردن باشد عزیزم. شنیده ام وبلاگ زده اند و یکسری مطالبشان را آنجا پابلیش میکنند. اگر هفته ای شد که پیدا نکردی بالاخره مقداری از مطالب را میتوانی آنجا پیدا کنی...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا
سلام
بیا قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
خرم انروز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وزپی جانان بروم
گرچه دانم که به جایی نرود راه غریب من به بوی سر ان زلف پریشان بروم
متاسفام که حتی نمی تونم بگم خواهر خوبم درست می شه نگران نباش
چون می دونم هیچوقت درست نمی شه
راست گفتن هر که بالاتر نشست لاجرم استخوانش سخت تر خواهد شکست
این ملت با اون پیشینه تاریخی باید هم به ایم زوال برسند
سلام. تاسف خوردن را چه سود؟ خیلی خوشحال می شم اگه به وبلاگ منتخب پارسی بلاگ هم سری بزنید. ممنونم
داشتم به این فکر می کردم که از کی داریم تاسف می خوریم.هرچی به گذشته می رفتم می فهمیدم که سابقه تاسف خوردن ما بیش از این حرف هاست.
تا کی ادامه بدهیم این تاسف خوردن را؟
علیکم السلام!!!!!!!!!!
درود ریحانه عزیز
درد و تنفر و خشم و بی هویتی و ... نمیدونم هر چی که تو فکرش رو بکنی تو این نوشته هات هست
چه کنیم ریحانه جان ؟
تو بگو ؟!
امروز نه آغاز و نه انجام زمان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
چه خوشگل شدی امشب؟!:ی..رنگ زیبایی رو انتخاب کردی برای بخش کامنت ها...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا