در این تاریکی نحطور مرگ اندود
در این محنت سرای موهش و پر دود
نمی بینی مگر ای دوست که در میهمانی خون برادر های همرزمت خدا خفته است
نمبینی مگر ای دوست که این ابر سیه هردم به رنگی می شود
شکلی دگر می سازد از تزویر
نمی بینی ستمگر را که با تسبیح و ریش و چفیه و مشتی از این اوهام
نفس را از دم اندیشه می راند
الا ای هوطن، ای غرق در گرداب بیداد
نمی بینی حقیقت را که با فرمان آتش از دم دژخیم دنداساز
گلی در سینه می کارد
برادر جان، بیا بنگر، بیابنگر، گل فواره خونین نشسته بر سر دیوار حق بر سر
برادر جان ، بیا بنگر گل دیوار های کوی دانشگاه که چه شاداب می گریند
الا ای هموطن، بنگر گل عشق است یکدم
این گل خشم است
ببین این خون یاران است
ببین این خون ایران است
الا ای هموطن ، ای مونس، ای همدم
بیا از آتش خشمت ره اندیشه را هموار کن
بر دیده جمعی که از این شب هراسانند
بیا همگفتار، هم خشم
بیا سینه ها و دستهامان را سپر سازیم
بیا تا ریشه محنت را بسوزانیم
بیا فریاد بر داریم که لب گزیدن مرگ تدریجی است
بیا از روزهامان تندری سازیم و ظلمت را بر اندازیم
بیا تا شیشه های عمر دیوان را بقول پیرمان امید به چنگ آریم
الا ای هموطن، همت کن وبر خیز
الا ای هموطن، همت کن و برخیز
چرا وحشت چرا دلشوره و تشویش
همیشگی تیرگی از نیزه خورشید می ترسد
...
یاور مسافر ۸۲.۳.۲۶
پ.ن: یارانمان در بندند...برادرانمان و خواهرمان...برای چی این همه سکوت ... رفقایمان رفتند برای یاران در بند پلی تکنیک ولی این همه سکوت برای چیست ؟؟!؟!؟!؟!
پ.ن: این همه خبر در چند روز...بازداشت امیر یعقوبعلی ، پرونده سازی برای یاران در بند پلی تکنیک
ریحانه حقیقی
کاش آزادی سرودی بخواند.....
درود بر شما و تمام مبارزان
همیشه از دیدن وبلاگ شما عزیزان که 18 تیر و ایران عزیز را فراموش نمی کنید خوش حال و خرسند میشم
موفق باشی
با 18 تیر به روزم یه سری به ما هم بزنید
پاینده ایران
یاهو
این همه سکوت برای چیست ریحانه؟ این ملت هنوز نمی دانند. هریک فکر می کنند باید بلایی بیش از همه به سرشان بیاید اما تا زمانی که به تساوی گلوله قسمت می شود و تنها یکی دو نفر می میرند داستان ما خودخواهان همین خواهد بود
با ؛پدر! مادر! ما لب گوریم؛ به روزم
آن نامردمانی که زمانی پله ترقیشان شدیم امروز در برابر زندان رفتن عزیزانمان سکوت مرگ گرفته اند و به حجله کثیف قدرت خویش میاندیشند .
ریحانه عزیز !اما تحمل بایدمان تا رهایی عزیزان در بند . نمیدانم . اما فقط میدانم باید کاری کرد . هرچه زودتر بهتر
یا حق
شب بود در کوچه های آواره که موزیانه می غلطید
جغدی که هم آواز شب شده بود
می دویدم تنها
یعنی تنها شده بودم ساعت ها
لباس هایم پاره
آن گوشه کوچه مهمانی بود
میهمانی بی خبر از همه جا
در شادی رنگین و جواهرنشان ، خوش بود
صدای خنده می امد و شب بخیر
لباس های رنگین می خرامیدند بی خبر از تاریکی شب
بی خبر از اینکه آن سوی شب، هزار خانه کوچک را دریده اند، کسی افتاده زخمی... دیگری فرار می کند...کاغدی به روی زمین له شده: آزادی اندیشه...
مهمانان کم کم می رفتند... انگار عروسی بود... بوی شیرینی... عطر...
بی خبر از آن سوی کوچه
و آن سر دنیا روز بود آن وقت
دخترکی می رقصید
با لهجه ای نیمه فارسی- انگلیسی...
و ته مانده ای از واژه های آشنا بود در کلامش
چیزی نمانده بود از خودش اما
خودش گم شده بود
نه ایرانی نبود! شاید هم بود!
او هم بی خبر بود از آن سویِ کوچه در ان سوی دنیا!
سلام دوست عزیز و نادیده ام
گاهی شعر می نویسم...
هر چند پر از غلط
به یاد 18 تیر در ذهنم امد و نوشتم
اگر خوب نیست من را ببخشید
هموطنت دور از ایران
درود ریحانه جان
دلاور ،قد کشیدن رو بگیر از سر
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو این ابر بی بارون نمی ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببین سر میشکنه تا وقتی سرداره
به امید آزادی همه دوستان در بند
بدرود خواهرم
سلام
ریحانه خانم واقعا حسین رو دستگیر کردن . شما مطمئن هستید . اگر اطلاع دقیقی دارید به من خبر بدید نگرانم . ممنون .
مطمین باشید ای سکوت از ترس است نه از بی تفاوتی.
هیچ انسانِ سالمی بی تفاوت نیست.
بنی ادم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو های را نماند قرار
اما این ترس هست که مانع می شود
البته این نظره منه
شاید اشتباه کنم و حرف درستی نباشد.